تنهایی

تنها و بی کس

تنهایی

تنها و بی کس

بیداری

من که یک عمر به دنبال خدا میگشتم ، امشب این گوشه باغ او صدایم میکرد

من چه اندازه دلم بیدار است

 

سلام دوستان عزیز از اینکه به کلبه’ تنهایی من اومدید خوشحالم امیدوارم اینجا دقایقی خوب را داشته باشید

 

هستی چه بود،قصه ی پررنج و ملالی


کابوس پر از وحشتی،آشفته خیالی


ای هستی من و مستی تو،افسانه ای غم آسا


کو فرصتی که تا لذتی بریم،ازشب وصالی

زهستی،نصیبم بود درد بینهایت


چنان می،ندارم سرشکوه و شکایت

چرا این غم اقامت گزین به دریای می فروشان

 گریز از مه ام،چنان ساغری به زان ساغری


به نوشان


ای دل، چه زجانم خواهی؟


ای غم، زچه جانم کاهی؟

ترسم که جهان می سوزد


از دل چوبرآرم آهی.....

به دلم نرود،نه تمنا باشد


چه کنم که جهان همه رویا باشد

بگذر زجهان همچون من


افشان به جهانی دامن

بزمم سیه اما سازم


جمع دگران را روشن

 

از طرف ماه رو

 

 

ادامه مطلب ...

شعر

دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی

یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی

  •  

جهانی که اندر او هر دل که یابی پادشاه یابی

جهانی که اندر او هردل که یابی اشنا بینی

  •  

نه بر اوج هوا او را عقابی دل شکر یابی

 نه اندر قعر بحر او را نهنگی جان ستان یابی